دنیای پسرخاله

روح من کم سال است.. روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد...

دنیای پسرخاله

روح من کم سال است.. روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد...

زمان

یک ثانیه دیگر هم گذشت

یعنی اینکه زمان می گذرد

یعنی که شاید به اندازه کافی این زمان گذشته باشد

اما امروز هم مثل تمام آن روزهایی ست که قرار بود زمان بگذرد ...

 

 

زخم هایی مثل خوره

* احساس همذات پنداری شدیدی با این قطعه از بوف کور صادق هدایت می کنم، فکر می کنم اینو برای من نوشته : "در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارندو اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند .."

 

* وقتی این شعر رو با خودم زمزمه می کنم، بی اختیار اشکم سرازیر میشه .. شاید به خاطر این که یادم میاد فقط یه نفر بود که تو شرایط سخت، وقتی توانایی کمک خواستن هم نداشتم به یاد من بود و بدون سرزنش کردن کمکم کرد .. برای همیشه شرمنده ش هستم .. این آهنگ رو حتی اگه فقط یادآور یکی از اون زخم هایی باشه که "روح را در انزوا می خورد و می خراشد" بازم دوست دارم ..هر چقدرم دنبال MP3ش تو اینترنت گشتم پیداش نکردم ..

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غم های دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم، ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است، ببین غرق گناهم
دو دست دعا فرا برده ام به سوی آسمانها
که تا پر کشم به بال غمت رها در کهکشان ها
چو نیلوفر عاشقانه چنان می پیچم به پای تو
به دست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
به آه و زاری اگر که نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد

زلزله

 

* از این زلزله های اخیر هم گذشتیم ..

بگذریم از این که هیبت مرگ رو یه بار دیگه حس کردم..

فقط خواستم از خدا تشکر کنم، خوبه که حداقل سالی یک بار به هر بهانه ای یادم میاره که بالاخره باید رفت، تا این آدم بی خیال و غرق رویا بیشتر به واقعیت ها فکر کنه..