آخرین قسمت "مدار صفر درجه" رو دیشب دیدم..سریالی بود که به معنای واقعی ازش خوشم اومد، چون همه ی زمینه های مورد علاقه من مثل عشق، مذهب، عرفان و سیاست رو داشت.. شعر تیتراژ پایانیش هم که خیلی هماهنگ با خود داستان ...
وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل میآفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها میکشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم میچشید
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود ونه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینیتر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی