روزی که به دنیا آمدی، خدا همه ی وفور نعمت در کائنات را با بخششی کبریایی به تو هدیه داد.. فرشته ای به نام مادر را، که مظهر عشقی بی توقع است، بر بالینت نشاند.. گهواره ی پیچیده در حریرت را دستان پرمهر پدر، نرم به خواب دعوت می کرد.. هر آن چه آموختی، با نگاه پرعطوفت معلم بر لوح دلت جای گرفت...
ترانه ی "باز باران، با ترانه، با گهرهای فراوان..." زیر گنبد رنگین کمان هر بهار، سقف فلک را چراغانی می کرد.. و تو با برگ های تازه سبز می شدی و با خزان برگ ها، رنگ نارنجی شان را زیر گام های رشد، به تماشای آب شدن همه ی یخ های زمان می نشستی..
در روزگارت هیچ لحظه ای ناپدید نشده و اگر همه ی رازها را آشکار نمی بینی پنجره ی دیده ی خود را ببند، به قلبت بنگر و از آن چه بی ریا عطا شده بیاموز که همه ی خواست خدا آن شکرگذاری است که با مهر به لب نجوا شود...
هر قدم که به سوی یک چشم منتظر برداری،
هر احساس که بر روی صورتی بنمایانی،
یک تشکر از خداست...
که آن هم بی جواب نخواهد ماند...
چه زیبا...خدا هم که این همه مهربونه داره از ما تشکر می کنه؟؟
سلام
خوبی
چه خبر من یه ساله شدم حتما بهم سر بزن منتظرم
سلام
خوش حالم که وصف الحال این اهنگ ما حکایت نوش دارو پس از مرگ سهراب نشد
به زودی برات یه میل میدم
از صمیم قلبم خوشحالم که باهات اشنا شدم پسر خاله ی عزززززززززززززززززززززززززیززززززززززززززززززززز
تابعد
یا حق