دنیای پسرخاله

روح من کم سال است.. روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد...

دنیای پسرخاله

روح من کم سال است.. روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد...

سلامی دوباره..

 

* سلام ... به خودم ...به وبلاگ فراموش شده م ...و به همه مخصوصاً اونایی که منتظر من نبودند ...

بالاخره روال زندگی منم یه خورده از مسیر عادی خودش منحرف شد.. پروژه م تموم شد...!! تو این مدت انقدر همه چی عوض شده که دیگه حافظه م یاری نمی کنه، نگاهی به مطالب قبلی وبلاگم میندازم می بینم " اووووووه ، کجا بودی بشر؟.." البته از دیدگاه بیرونی به من و اطرافم ظاهراً هیچی تغییر نکرده.. ولی خوب ...

تو این مدت بعضی وقتا که حوصله م سر می رفت (که اصلاً هم کم نبود) به وبلاگم یه نگاهی مینداختم..ولی دست و دلم به نوشتن نمی رفت .. شاید یه عهد درونی و نانوشته با خودم بود که وادارم می کرد تا یک قدم از جایی که هستم جلوتر نرم، از هیچی خبری نیست.. هیچی یعنی هر گونه تفریح یا وقت کشی (البته خیلی هم موفق نبودم) ..

به هر حال گذشت...

ولی تجربه ای اگر چه سنگین ولی خوب بود..

 

* دوست دارم نتایجی رو که تو این چند ماه به طور عملی در مورد مدیریت پروژه و مدیریت خودم! بهشون رسیدم اینجا بذارم تا اگه بعدها خواستم پروژه حجیم دیگه ای رو انجام بدم اینا رو بخونم و یه تصویر روشن تو ذهنم ایجاد بشه:

1-      موضوع پروژه از همه چی مهم تره .. اگه مورد علاقه م باشه بقیه شرایط حتی در حد متوسط هم قابل تحمله.. ولی چیزی که از علاقه هم مهم تره، اطمینان از وجود منابع کافی برای شروع کار عملی هست.. و یه چیز دیگه : کاربردی بودن یا به درد بخور بودن پروژه برای استفاده های آتی.

2-      استاد پروژه هم خیلی خیلی مهمه .. باید "آدم" باشه، حرفشو عوض نکنه، اصولا درک درستی از موضوع پروژه داشته باشه (حالا راهنمایی کردنش پیشکش)

3-      تنظیم زمان مناسب نبود ... بیشترین حجم کار برای روزهای پایانی --> فشار کاری و استرس بیشتر --> بازدهی کمتر

4-      مدیریت پروژه خوب نبود.. بدون داشتن آگاهی از چگونگی پیاده سازی عملی، فاز تحقیقاتی به پایان رسید.

5-      بازدهی و سرعت پیشبرد کار بسیار پایین (این هم از دلایل عدم برنامه ریزی زمانی)

6-      به عنوان یه نقطه ضعف یا قوت : چون اصلا منبع فارسی پیدا نمی شد، همه ش انگلیسی خوندم، زمان زیادی تلف شد، ولی یه کم زبانم تقویت شد..

7-      و ...

خیلی چیزای دیگه هم هست که نمی تونم یا الان یادم نمیاد که اینجا بگم..

 

* یه خبری که هفته پیش شنیدم این بود که شافوری ( استاد ساختمان گسسته) که چند سال بود داشت دکترا می خوند از دانشگاهش اخراج شده!! به هر حال برای تدریس خوب همون 3 واحدی که استادم بود ازش ممنونم و امیدوارم هر جا که هست سالم و موفق باشه ...

 

* می بینی پسرخاله؟ اضطراب و هیاهوی هفته ی پیش هم گذشت... بازم تویی و خودت .. خودت و خدای خودت..

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 3 آذر 1386 ساعت 20:21 http://www.wall.blogsky.com

سلام
خیلی کم پیدا شده بودی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد