روح من کم سال است.. روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد...
درباره من
در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطه ی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم ، فقط برای این است که خودم را به سایه ام معرفی کنم .. سایه ای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هرچه می نویسم با اشتهای هر چه تمامتر می بلعد .. برای اوست که می خواهم آزمایشی بکنم.. ببینم شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم.
ادامه...
سلام
هورا وال شدم
دیدین من اولین کسی هستم که بهتون سر میزنم
هنوز شعرتونو نخوندم
من هم شما رو لینک می کنم
ممنون که تشریف اوردیند
یا علی
سلام دوست عزیز
مرسی از نظر لطفت. خوبی؟ بابا یه کم بلندتر بنویس یه چند دقیقه ای پیشت باشیم دیگه. نیومده رفتیم.
تا بعد
رها
بالاخره چی شد!!؟؟حالا امروز باشه یا دیروز...؟؟چقد خنگم...فردا هم روز خداست!
سلام
جمله زیباییه...شاید آخرش اینه که همیشه با توست اما ...
میل باکستان مشتاقانه منتظرتان است
با عجله سند شد
اگه مشکلی داره بگو رفع کنم
یا حق
من مجنون به لیلی رسیده ام
وقتی که شترمرغها پروتز را فراموش کردند
من نیز فراموش شدم
الب بود بد نبود