به تن سفید سیگار می زنم
یادش بخیر آشنائیمان!
چقدر سخت است که تن سفیدش را بسوزانم
گرچه تا آخر آهی نمی کشد
کام اول به یاد روز اول
کام دوم به یاد روزهایی که بودی
کام سوم به یاد نبودنت
کام چهارم به یاد تنهایی خودم
کام پنجم به یاد هیچ کس
تمام شد
سیگار تا آخر با من ماند
اما تو...
مهم نیست...
سیگار
ای دوست دوست داشتنی من
تو گرچه می دانی که در آخر زیرپایم له خواهی شد
بازهم تا پایان برایم می سوزی
چه فرقی می کند
یک نخ .. یک پاکت.. یک جعبه
می کشم به یاد تمام غصه هایم
پ.ن : اینم یه راهشه ... حیف که خوشم نمیاد وگرنه خوشحال می شدم یه راه دیگه برای گریز داشته باشم ...
سلام سلام
وبلاگ جالب وزیبایی دارید
خوشحال میشم
به منم سر بزنید
منتظرتونم
مرسی از اینهمه لطفی که به من داری مچکرم موفق باشی
و باز هم سیگار دوستی هم باوفا و هم بی وفا
آپ شدم یه سر بزن
سلام
میگن عاشق واقعی اونه که مثل سیگار باشه
با اینکه می دونه آخرش زیر پا له میشه ... تا آخرش به پات می سوزه
این هم یه راهشه اما.... اخه راه درستی هم نیست... خدا (بی راه حلی رو) نصیب گرگ بیابون نکنه که به این چیزا رو بیاره!