روح من کم سال است.. روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد...
درباره من
در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطه ی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم و اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم ، فقط برای این است که خودم را به سایه ام معرفی کنم .. سایه ای که روی دیوار خمیده و مثل این است که هرچه می نویسم با اشتهای هر چه تمامتر می بلعد .. برای اوست که می خواهم آزمایشی بکنم.. ببینم شاید بتوانیم یکدیگر را بهتر بشناسیم.
ادامه...
یه موقعی فکر می کردم برای کسی که به آخر خط می رسه دیگه راهی نمونده و مرگ براش بارها بهتر از زندگی کردنه..تو زندگی تعداد این به آخر خط رسیدنای واقعی شاید انگشت شمار باشه ولی بسته به عمق تاثیری که روی روح و روان به جا میذاره باقی موندنش توی ذهن ممکنه تا مدت ها حتی همه ی عمر ادامه پیدا کنه. ولی در این مورد قضاوت کلی درست نیست. بعضی انسانها توانایی اینو دارند که هر واقعه و رخدادی رو بعد از مدتی فراموش کنند و به گنجینه خاطراتشون بسپارند و پتانسیل لازم برای حرکت و زندگی رو دوباره به دست بیارند.. من از این دست آدمها خیلی ندیدم ولی همونایی که دیدم تو ذهنم ماندگار هستن.. انسان های "هوشمند" واقعی..(یادمه تو درس هوش مصنوعی داشتیم که: موجودی هوشمند است که بتوان هر چه سریع تر خودش را با محیط وفق دهد.) من فکر می کنم وجود یک انگیزه قوی و یک هدف پایدار باعث میشه که هر اتفاق یا عامل دیگه ای جانبی محسوب بشه و تو زاویه دید و افق انسان هوشمند تاثیری مثل فقط یک نویز داشته باشه...
امیدوارم موفق باشی دوست دارم که با هات دوست بشم