دنیای پسرخاله

روح من کم سال است.. روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد...

دنیای پسرخاله

روح من کم سال است.. روح من گاهی از شوق، سرفه اش می گیرد...

کنکور و اردو

* بعد از این که کارت کنکور رو گرفتم و باورم شد که واقعیه(!) خیلی پشیمون شدم که چرا پشتکارم کم بود و نخوندم..ولی چه سود از پشیمانی..یک سال فقط مونده تا کنکور سال دیگه..ولی فعلا اولویت اول برای من اینه که پروژه مو تموم کنم..

 

* بعد از کنکور، با پیگیری های مستمر لیلا بالاخره یه بار دیگه جمعمون جمع شد برای یه اردو..دلم برای بچه ها خیلی تنگ شده بود. برای جمع 81 ی باحالمون(!). برای گذشته ی زود فراموش شده م و برای دوستی های پاک..ارزش یه دوست واقعی برام خیلی بیشتر شده .. به قول مهناز یه تجدید روحیه بود. خوش گذشت. به همین سادگی..

 

* پس فردا اربعینه .. یادش بخیر ...هر موقع که این شعر و می بینم یاد سال اول دانشگاه و شب شعر و حال و هوای همون موقعا می افتم.. شاعرش هم اگه اشتباه نکنم مهدی رجبی بود که خودش اونو خوند..

 

پدرم گوش کن بهانه مگیر               و غرور مرا نشانه مگیر

از دلم با تو حرفها دارم                   حرف از روح کربلا دارم

پدرم حرف نسل ما چیزی است       که شبیه شعار نسل تو نیست

کربلا  از نگاه ما شور است             نور در نور، نور در نور است

پدرم فکرتان بلند نبود                    کربلاتان جوان پسند نبود

همه ی کربلا که ماتم نیست          قصه و غصه ی دمادم نیست

این فقط نیمه خالی آن است          قصه های خیالی آن است

کربلا، کربلای ما چیزی است           که تمام شنیده های تو نیست

کربلا حرف دیگری دارد                    به وصال خدا دری دارد

حرف امروز، حرف دیروز است           خون به شمشیر ظلم پیروز است

پس چرا غم سوار فکر شماست      "کشته شد واحسین" ذکر شماست

زنده و جاودانه شد به خدا              مرگ او یک بهانه شد به خدا

کربلا را چقدر بد گفتید                   و چه کم حرف مستند گفتید

پس چه شد آفتاب پیروزی              پس چه شد آفتاب پیروزی

که اگر کشته شد حسین چه باک     خون برای ادای دین چه باک

فکر کن کربلا چرا زیباست               پرچم دین هنوز پابرجاست

چه کسی این پیام را فهمید           "...آی شمشیرها فرود آیید..."

 او خودش خواست یک صدا بشود    که برای خدا فدا بشود

گفت آن مظهر شکیبایی                که "ندیدم به غیر زیبایی"

پس تو ومن چرا نمی بینیم                        دیدنی هاش را نمی بینیم

روضه خوب است اشک می آرد        بوی سقا و مشک می آرد

تو کفایت ولی به این کردی شد به اصل پیام برگردی؟

پدرم گوش کن بهانه مگیر               و غرور مرا نشانه مگیر

که اگر با تو روی صحبتم است         "اتقو من مواضع التهم"  است

حرف امروز نسل من اینست           که "عزا بی شناخت توهین است"

سگ نه یار حسین می مانیم         و کنار حسین می مانیم

مادرم از شبی که زاده مرا              شیر عشق حسین داده مرا

کربلا زینبی، ولی زیباست              استقامت پیام عاشوراست

پس چه شد آفتاب پیروزی              پشت ابر کلیشه می سوزی؟

 

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 23 اسفند 1385 ساعت 22:11 http://www.wall.blogsky.com

سلام
شاید بی خیال...چون تو (ه چرا پشتکارم کم بود و نخوندم)
دیدیچه به همین سادگی از زندگی فقط گاهی می شه لذت برد..

شیطان یکشنبه 27 اسفند 1385 ساعت 15:43 http://www.sheitan3800.blogfa.com

خوشحالم که بهتون خوش گذشت

شعر زیبایی بود

ولی اینو بدون همه چیز تو کنکور نیست

آپم یه سر بزن

یاسمنگولا سه‌شنبه 29 اسفند 1385 ساعت 05:27 http://yasmangoolabad.blogsky.com

دروود پسر خاله
اون موقع که این مطلب رو نوشتی پس فرداش اربعین بوده
حالا که من می نویسم فرداش سال تموم میشه
سال نو مبارک عزیز

***************************
بهار بهار صدا همون صدا بود

صدای شاخه ها و ریشه ها بود

بهار بهار چه اسم آشنایی

صدات میاد اما خودت کجایی

وا بکنیم پنجره ها رو یا نه

تازه کنیم خاطره ها رو یا نه

بها اومد لباس نو تنم کرد

تازه تر از فصل شکفتنم کرد

چقدر دلم فصل بهار و دوست داشت

وا شدن پنجره ها رو دوست داشت

بهار اومد برفا رو نقطه چین کرد

خنده به دلمردگی زمین کرد

بهار اومد با یه بغل جوونه

عید و آورد از تو کوچه تو خونه

حیاط ما یه غربیل، باغچه ما یه گلدون

خونه ما همیشه منتظر یه مهمون

بهار اومد پنجره ها رو وا کرد

من و با حسی دیگه آشنا کرد

یه حرف یه حرف حرفای من کتاب شد

حیف که همش سوال بی جواب شد...

***************************
دریاب دمی که با طرب می گذرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد